منطقه پرواز/ من مادر و خواهر چهار شهید هستم!
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۰۴۰۵۶
آمار عجیب ۵۰۰ شهید و ۴۵۰ جانباز رهنان که برخلاف دیگر مناطق و شهرهای کشور تعداد شهدا بیشتر از تعداد جانبازان است، باعث شده تا رهبر معظم انقلاب این محله را «منطقه پر برکت» بنامند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از اصفهان، نام برنامه را منطقه پرواز گذاشته بودند، دومین یادواره ۵۰۰ شهید و بزرگداشت چهلمین سالگرد ۸۰ شهید منطقه ۱۱ اصفهان (رهنان) در عملیات محرم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اصفهان اینگونه است، محال است پا به کوچهای بگذاری و یکی از جوانان اهل آن کوچه را تقدیم وطن نکرده باشند؛ اصفهان شهری است که تنها یک محله آن ۵۰۰ شهید دارد و مردمان آن محله فقط در یک روز تابوت ۸۰ نفر از جوانان گلگونکفنشان را به دوش کشیدند.
همین آمار عجیب ۵۰۰ شهید و ۴۵۰ جانباز رهنان که برخلاف دیگر مناطق و شهرهای کشور تعداد شهدا بیشتر از تعداد جانبازان است، باعث شده تا رهبر معظم انقلاب این محله را «منطقه پر برکت» بنامند.
هنوز برنامه آغاز نشده بود که تمام صندلیهای سالن از جمعیت پر شد، جمعیتی که بیشترشان قاب عکس شهیدان خانواده را بالا گرفته بودند.
من مادر یک شهید و خواهر سه شهید هستم!خانمی که عکس کوچکی در دست داشت و سعی میکرد آن را بالا نگه دارد، به سوژهای برای عکاسان تبدیل شد؛ از او خواستم اسمش را بگوید، اما اینطور پاسخ داد: من مادر شهید سیدمحسن حسینی و خواهر سه شهید به نامهای سیدعلی، سیدحسین و سیدصالح اعتصامی هستم.
گفتوگویمان که به پایان رسید به او گفتم که شما فقط از شهدایتان نام بردید و اسم خودتان را نگفتید و آنجا بود که خودش را صغری اعتصامی معرفی کرد.
این مادر و خواهر سه شهید میگفت که سیدمحسنم تکفرزند بود، از غصه او دیگر خیلی چیزها را فراموش کردهام، اگر چند سال پیش از من سوال میپرسیدی خیلی بهتر میتوانستم جواب بدهم؛ حق با او بود، خیلی از سوالات را نمیتوانست پاسخ دهد و تا آخر مراسم چندبار صدایم زد تا مواردی که به یادش آمده بود را برایم تعریف کند.
روایت ۱۳ سال فراق و گمنامیاو ادامه میدهد: برادرم سیدحسین که کوچکترین آنها بود ۱۳۶۱/۱/۱ در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید و وقتی پیکرش برگشت سر نداشت، دومین برادرم سیدعلی که خیلی فعال و شجاع بود در عملیات محرم به شهادت رسید، اما تا ۱۳ سال و هفت ماه مفقودالجسد بود و بعد از آن پیکرش به اصفهان بازگشت.
خانم اعتصامی اضافه میکند: برادر دیگرم سیدصادق در ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و فرزندم سیدمحسن حسینی هم در کربلای ۵ به شهادت رسید، مادرم هفت نفر شهید مَحرم داشت و از اول انقلاب آنقدر فعال بود که در آخر هم در کربلا فوت شد و در قبرستان وادیالسلام به خاک سپرده شد.
مادر و خواهر شهید میگوید: برادرم سیدعلی ۴۵ روز بود که به منطقه رفته بود که جنگ شروع شد، آخرین بار هم شاید سه چهار ماه بود که او را ندیده بودیم و در عملیات محرم در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید.
آنقدر زرنگ بود که فکر میکردیم شهید نشده استخانم اعتصامی تعریف میکند: یک روز که سیدعلی به خانه آمده بود پدرم به او گفت که چرا هرچقدر در تلویزیون نگاه میکنم هیچجا تو را نمیبینم و او میخندید و میگفت که ما برای نمایش به جبهه نرفتهایم، سه بار میخواستند با من مصاحبه کنند، اما از زیر این کار در رفتم چون نمیخواستم کارم نمایشی باشد؛ سیدعلی آنقدر زرنگ بود که وقتی خبر آوردند در عملیات محرم پایش مجروح شده، اما خبری از پیکرش نیست فکر میکردیم سریع خود را نجات داده و شاید هنوز هم زنده باشد، اما ۱۳ سال بعد پیکر او را برایمان برگرداندند.
مهناز کیانی خواهر شهید بهزاد کیانی که او هم در عملیات محرم به شهادت رسیده است هم در کنار خانم اعتصامی نشسته است و میگوید: برادرم بسیجی بود و داوطلبانه به جبهه رفت، ویژگی شاخص او شوخ بودنش بود، در هنرستان هنرهای زیبا درس میخواند و بعد از شهادتش معلمها و مدیرش از خوشاخلاقی و شوخطبعی او مدام خاطره تعریف میکردند.
کمی آنطرفتر دختر نوجوانی تصویری را در صفحه گوشیاش نشان میدهد و عکاس از او عکس میگیرد، از او میپرسم که نسبتی با شهید دارید؟ به مادرش اشاره میکند و میگوید که شهید پدربزرگم است.
اعظم محمدشریفی، دختر شهید احمد محمدشریفی رنانی است که در ۲۷ سالگی در عملیات محرم به شهادت رسید و یکی از آن ۸۰ شهید رهنان در روز ۲۵ آبان است، او میگوید که موقع شهادت پدر دو سالم بود و از بابایم فقط یک سنگ مزار و یک عکس دیدهام، همین.
دختر شهید محمدشریفی ادامه میدهد: یک برادر کوچکتر هم دارم که در زمان شهادت پدرم ۴ ماهش بود، پدر در کارخانه ریسندگی کار میکرد و فوتبالیست حرفهای بود و به عنوان یکی از بهترین فوتبالیستهای تیم رهنان شناخته میشد.
در ردیفهای جلو یک خانم که قاب عکس بزرگی در دست دارد نشسته است، او را از ابتدای مراسم دیدم که همه را برای نشستن راهنمایی میکرد، تصور میکردم که جزو تیم انتظامات باشد، اما او هم از خانواده شهدا بود.
برای تولد فرزندش هم از جبهه به خانه برنگشتکنارش میروم و میپرسم که شهیدان خانواده شما جزو ۳۷۰ شهید عملیات محرم بودند؟ در پاسخ میگوید که یکی از شهدایمان از آزادی خرمشهر است و یکی دیگر از آنها در عملیات محرم و آبانماه سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید، نامش شهید حسن سلطانی و از او یک فرزند به یادگار مانده است.
از او میخواهم که بیشتر راجع به شهید صحبت کند و تعریف میکند که او عضو رسمی سپاه بود و دیپلم رشته طبیعی داشت، زمانی که به شهادت رسید، دخترش ۴۰ روز داشت و در زمان تولد دخترش هم از جبهه به اصفهان برنگشت و دخترش را ندید.
هر گوشه از سالن را که نگاه میانداختیم تصویری از شهدایی به چشم میخورد که روزگاری همه امید یک خانواده بودهاند و حالا هم به نماد عزت و غرور آنها تبدیل شدهاند، جوانان رشیدی که از میان دو راه انفعال و حضور در میدان، دومی را انتخاب کردند و برای دفاع از وطن باارزشترین دارایی خود را فدا کردند.
کد خبر 704812منبع: ایمنا
کلیدواژه: رهنان شهدای رهنان ۵۰۰ شهید رهنان شهید اعتصامی شهید محمد شریفی شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق عملیات محرم شهادت رسید ۵۰۰ شهید
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۰۴۰۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید شفیع زاده، مبتکر توپخانه نیروی زمینی سپاه
به گزارش خبرگزاری صداوسیما؛ مرکز آذربایجان شرقی ۳۷ سال پیش در چنین روزی سرلشکر پاسدار حسن شفیع زاده در منطقه ماووت آسمانی شد.
حسن در مرداد ماه سال ۱۳۳۶ شمسی در خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن و مقلد امام پرورش یافت.
از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامههای سوگواری امام حسین(علیه السلام) حضور داشت و عشق خدمتگزاری به آستان اباعبدالله(ع) در عمق وجودش ریشه دوانید.
او با شور وصف ناپذیری در روزهای سرنوشت ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تلاش میکرد و هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درب پادگانها بر روی مردم باز شد به همراه تعدادی از جوانان و دانشجویان حزب اللهی تبریز برای جلوگیری از افتادن سلاحهای بیت المال به دست ضد انقلاب، بخشی از سلاحها را جمع آوری و گروه مسلحی را برای دستگیری ضد انقلاب و ساواکیها تشکیل داد.
وی بعدها مسئول حفاظت از بیت شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی شد و در مبارزه با گروهکهای التقاطی در تبریز جان فشانی کرد.
هنگامی که به همراه شهید باکری در سپاه ارومیه خدمت میکرد به عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه و سرکوبی گروههای فاسد ماموریتهای مهمی را انجام داد و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کند و باعث متلاشی شدن آن شود.
شفیع زاده به دنبال تشکیل سپاه، نخستین هستههای مسلح این نهاد انقلابی را پی ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز فعالیت کرد. با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت.
وی در عملیات پیروزمندانه فتح المبین معاون تیپ المهدی (عج) بود و خاطره رشادتها و جانفشانیهای او در اذهان همرزمانش هرگز از یاد نمیرود.
بعد از عملیات فتح المبین در فروردین ۱۳۶۱ غنایم زیادی به دست سپاه و ارتش افتاد. با هماهنگی سپاه و فرماندهی نیروی زمینی ارتش قرار شد که توپخانه لشکر ۷۷ آموزش تعدادی از پاسداران را به عهده بگیرد. شفیع زاده تعدادی از نیروها را به آموزش آورد و کلاسهای آموزش در تپه شوش تشکیل شد. پس از تشکیل یگان توپخانه سپاه، شفیع زاده دستور داد تا پوکه گلولههای توپ را دور نریزند.
این رزمنده آذربایجانی همزمان با مسئولیت سازماندهی و ادغام نیروهای جنگهای نامنظم، سازماندهی توپخانه سپاه را پیشنهاد کرد.
او در پاسخ به سئوال یکی از دوستانش که چه شد به فکر تشکیل توپخانه افتادی، گفته بود: «ما وقتی به جنوب اعزام شدیم روزهای اول جنگ بود. در آبادان ساختمانی دو طبقه بود و به عنوان دیده بان به داخل ساختمان رفتم وقتی وسعت و شدت آتش دشمن را دیدم با خود فکر کردم که بین چهار خمپاره و امکانات عظیم دشمن توازن وجود ندارد. آن موقع احساس کردم به سلاح دیگری نیاز داریم.»
در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون با تدبیر حسن شفیع زاده چند قبضه توپ با هاورکرافت به جزیره انتقال داده شد.
وی با همفکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پی ریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت المقدس را به عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد.
اقدامات مبتکرانه وی در طراحی و به کارگیری توپخانه در طول سالهای دفاع مقدس ضربات جبران ناپذیری را به پیکر رژیم صدام وارد کرد.
این فرمانده مجاهد سرانجام در هشتم اردیبهشت سال ۶۶ در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در شمال غرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرا گرفت و به آرزوی دیرینه خود شهادت نایل شد.
اما هنوز منطق باروت گفتنی است
خون شهید و محشر ماووت گفتنی است